درهای بازارهای بین المللی برای ایران باز می شود
به گزارش تاكسی مدرن بین مدیر تا رهبر تفاوت بسیار است؛ فاصلهای از زمین تا آسمان. آنچه این فاصله را كم و كم تر می كند، رعایت اصولی است كه می تواند از یك مدیر موفق، یك رهبر الهام بخش بسازد؛ مشابه كار انجام شده توسط فریتز زه هر، رئیس سابق فروشگاه های زنجیره ای اسپار اتریش. زه هر بعد از آخر تحصیلات مقدماتی، سال های ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ را در خدمت سربازی گذراند و با فارغ التحصیل شدن از دانشگاه های وین و اوزنابرك در زمینه تجارت جهانی پا به حرفه خودش گذاشت. گذراندن دورانی در نقش مدیر فروش در برند هوفر(آلدی) او را برای مدیرعاملی در شركت «یولیوس مینل» آماده كرد و تكیه زدن بر صندلی مدیریت اسپار اتریش، فریتز زه هر را در جایگاهی متفاوت نشاند. او بعد از سپری كردن دوران موفق در نقش مدیراجرایی اینتراسپار اتریش بین سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱، حالا در سمت مشاور به پیشرفت اسپاراینترنشنال كمك می نماید و بعنوان یكی از نویسندگان كتاب «راهنمای خرده فروشی» جایگاه قابل احترامی در صنعت خرده فروشی دارد. مصاحبه با این چهره برجسته بعنوان سخنران ویژه چهارمین «كارگاه آموزشی بین المللی مدیریت مراكز خرید چند منظوره و رویكردهای نوین صنعت خرده فروشی» در ایران و میهمان ویژه مجله «تجارت طلایی» خالی از لطف نیست.
به عنوان نخستین سوال، آیا از دیدگاه شما تفاوتی بین مدیریت و رهبری وجود دارد؟
ریشه كلمه «مدیر» در زبان لاتین به معنای دست و كنایه از دستی است كه افسار یك اسب را گرفته و مهار كرده اما ریشه كلمه رهبر در زبان آلمانی، هدایت كردن و نشانگر راه است؛ كسی كه افق آینده را ترسیم می كند. از نظر من تفاوت های زیادی بین رهبر و مدیر در مفاهیم وجود دارد و این تفاوت ها طبیعتاً خویش را درعمل هم نشان می دهند. در كارهای روزمره اتفاقاتی هستند كه معلوم نیست در حیطه وظایف مدیرهستند یا رهبر ولی در نهایت این همان نقاطی است كه كار این دو با یكدیگر همپوشانی دارند.
آیا تفاوت های زیادی میان مدیریت میانه و پایین دستی با مدیریت رده بالای یك شركت وجود دارد؟
در حالت كلی، نه. شرح وظایف مدیریت با رهبری متفاوت است. مدیران موفق خودشان را در دایره رهبری محدود نمی كنند. در شركت های بزرگ، مدیران رده بالا بیشتر روی رهبری سازمان تمركز دارند در حالیكه در یك شركت متوسط با ۱۵۰ كارمند، رهبر قدرتمند نیاز دارد تا خود مدیری قوی هم باشد. تلفیق ریاست و رهبری بستگی به شرایط شركت تحت هدایت شما دارد. در مجموع هرچه شركت شما بزرگتر باشد، نیاز شما به رهبر بیشتر و به مدیریت كمتر خواهد شد. علاوه بر تفاوت بین این دو، باید به نكته مهم دیگری هم توجه كرد: رهبری خود، رهبری دیگران و رهبری سازمان. اگر من سازمانی در اختیار داشته باشم به این معنا نیست كه افرادی تحت رهبری من هستند.
اجزای سازنده یك رهبری موفق چیست؟
موارد خیلی زیادی وجود دارد كه چند نكته مهم آنها را مورد بررسی قرار می دهم. مدیران موفق كاریزمای ذاتی دارند و علاوه بر برخورداری از روابط اجتماعی گسترده، شنوندگان خوب و فعالی هستند و از سطح همدلی بالایی سود می برند. مسئولیت پذیری هم دیگر شاخصه مهم یك رئیس موفق است. تمامیت خواهی، میل به برنده شدن و اعتماد به نفس بالا مدیران موفق را از بقیه متمایز می كند. اگر در جست و جوی تمایز بین مدیران و رهبران هستید، كافی است از خودتان بپرسید كجا به یك رهبر و كجا به یك مدیر نیاز دارید؟
تشخیص یك مدیر از یك رهبر چگونه است؟ شما این دو را از هم چطور تمیز می دهید؟
در یك گفتگوی شخصی خیلی سریع متوجه توانایی ها و كیفیت های مدیر یا رهبر می شوم. در هر شرایطی باید بسته به شرایط آن لحظه و به فراخور نیاز آن لحظه تصمیم گیری كرد. پس می توان گفت همه چیز به موقعیت شركت بستگی دارد. آیا باید برای یك استارتاپ تصمیم بگیرید، یا برای شركتی ساختار سازمانی را از نو تعریف می كنید یا شركتی كوچك را در دل شركتی بزرگ ادغام می كنید؟ شناسایی موقعیت، مشخصات مورد نیاز، فراهم ساختن ابراز و از همه مهمتر تصمیم گیری برپایه موقعیت، می تواند موفقیت و مدیریتی پایدار را رقم بزند.
درچه مواقع و پست هایی نیاز بیش تری به رهبری وجود دارد؟
اینجا هم همه چیز برپایه وضعیت شركت و موقعیت قابل قضاوت خواهد بود. هرقدر مدیران به زمان حال می اندیشند، رهبران در اندیشه آینده هستند؛ همان گونه كه رهبران برنامه های دراز مدت و پراز تغییرات دارند، مدیران به اهداف كوتاه مدت و پایدار توجه بیش تری نشان می دهند. رهبران بصیرت و آرزوهای بیش تری دارند اما مدیران اهداف قابل دسترس و منطقی را در برنامه خودشان می گنجانند. سوال اینجاست كه شركت شما به كدام یك از این ۲ مدل نیاز دارد؟
یك تفاوت اساسی میان این دو این است كه مدیران به شدت درگیر مسائل سازمانی هستند اما رهبران، برون سازمانی عمل می كنند و در حكم رابط و حلقه ارتباطی بین سازمان و كاركنانشان با دنیای بیرون هستند. با این نكته موافقید؟
كاملاً. مدیران معمولاً مشغول امور داخلی و قوانین شركت خودشان هستند اما رهبران ازنقشی فراگیرتربرخوردار هستند و دامنه كاری آنها گاهی تا مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امور مربوط به سهامداران توسعه پیدا می كند. یك رهبر باید مراقب همه چیز باشد.
بالاترین چشم انداز و هدف یك مدیر در زمینه فرایندهای درون شركتی چیست؟
اولویت باید مستند سازی دقیق تمام فرایندها و قابل فهم بودن تمام تصمیمات باشد.
آیا تفاوت بین مدیر و رهبر در سازمان ها تعریف شده است؟ چه تجربه ای از دوران خودتان بعنوان رهبر یك مجموعه را می توانید با ما به اشتراك بگزارید؟
به موضوعی اشاره كردید كه همواره در امور در رابطه با اصول مدیریتی محجور واقع شده است. در كار روزانه فرصت این نیست تا خویش را وقف كار رهبری كنید. غالباً تمركز شركتی روی داشتن مدیران خوب است و وقت كمتری به تربیت رهبران تخصیص داده می شود. این قابلیت را از سال ها كار سنگین در پست های مختلف به دست آورده ام.
یكی از جنبه هایی كه یك رهبر همیشه باید داشته باشد، چشم انداز است؛ یعنی طراحی یك احتمال در آینده و جهت گیری...
نباید یك نكته را فراموش كنیم: خودانگیختگی یك امتیاز مهم برای رهبران بزرگ است. یك مدیركلاسیك پیشنهادی را مطرح می كند و طی یك فرآیند اقدام به ایجاد تغییرات می كند اما ایجاد انگیزه برای یك كار استراتژیك و یك بیزینس هدفمند تنها از عهده رهبران ساخته است. شاید هم یك مدیر خوب با توانایی هایی رهبری. به همین خاطر بود كه گفتم برخی مواقع این دو با یكدیگر همپوشانی دارند. این نكته در مورد افراد اجرایی كه مدیران خوبی هم هستند، صدق می كند. گاهی امكان دارد یك مدیر خوب، رهبر مناسبی هم باشد كه البته این مورد ازجمله استثناها بشمار می رود اما بهرحال جمع شدن هر ۲ خصیصه در یك شخص مانند همزیستی مسالمت آمیز آب و آتش، چندان امكان پذیر نیست. یا من در مدیریت فرایند ها خوب هستم یا دائماً در حال خلق چیزهای جدید هستم، خارج از چارچوب ها فكر می كنم، با شرایط محیط دست و پنجه نرم می كنم و مشكلات را حل می كنم. گاهی شما یك مدیر بزرگ هستید و گاهی هم قدرت رهبری دارید.
به نظر شما توسعه رهبری تا چه اندازه می تواند در تعیین تفاوت میان مدیر و رهبر تأثیرگذار باشد؟
در شركت هایی با ساز و كار مناسب توسعه منابع انسانی تفاوت در این است كه به توسعه تربیت رهبر توجه زیادی می شود. كاریزما و شخصیت رهبری ذاتی به نظر می آید اما تربیت و رشد كاریزما، یاددادنی است.
به عنوان مدیر سابق اینتراسپار اتریش و سخنران ویژه چهارمین «كارگاه آموزشی بین المللی مدیریت مراكز خرید چند منظوره و رویكردهای نوین صنعت خرده فروشی» در ایران و میهمان ویژه مجله «تجارت طلایی»، آینده حوزه خرده فروشی در كشور ما را چگونه ارزیابی می كنید؟
پیش بینی من از آینده خرده فروشی در ایران در ۹ بخش قابل تعریف است.
۱-صنایع كوچك خرده فروشی به شكل قابل توجهی كاهش می یابند.
۲-میانگین فضای تجاری خرده فروشی های كوچك افزایش می یابد.
۳-ادغامی قدرتمند همراه با همكاری مناسب در خرده فروشی ایجاد می شود و منجر به شكل گیری عمده فروشی های بیشتری خواهد شد.
۴-سیستم های مشاركتی و فرانچایز ظهور می كنند.
۵- سرعت توسعه مراكز خرید روند كاهشی خواهد داشت و بازار از داشتن مراكز خرید اشباع خواهد بود.
۶- فضای مناسب خرده فروشی در بازار ایران بین ۴۰ تا حداكثر ۵۰ میلیون متر مربع است و ۰.۵ متر مربع به ازای هر شهروند ( در حالیكه این نسبت در آلمان و با جمعیتی مشابه ایران ۳/۰ متر مربع به ازای هر شهروند است)
۷- مراكز خرید ناموفق به سرعت حذف خواهند شد یا تغییر كاربری خواهند داد.
۸- صنایعی كه قابلیت این را داشته باشند تا كسب و كار خویش را به فضای آنلاین منتقل كنند، یا مجبور یه حذف كامل فیزیكی یا كوچك كردن كسب و كار خود به شكل گسترده خواهند شد.
۹- با تغییر جهانی وضعیت اقتصاد، درهای بازارهای قدرتمند بین المللی هم برای ایران باز خواهد شد.
۲۱۲۱
این پست تاکسی مدرن را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب